مجنون که عیشش از غم لیلی شود لذیذ


حرمان به کام او چو تمنا شود لذیذ

حشمت به لذت است ولی که رسد به صلح


کی اضطراب همچو تسلی شود لذیذ

این تلخ گریه را شکرآمیزش کن به خند


تا گریه ام چو خنده به سلمی شود لذیذ

بی تربیت شمائل حسنت کمال یافت


بی آفتاب میوهٔ طوبی شود لذیذ

چون سر کنم حدیث تو با ذوق اهل حال


کاری کنم که لفظ چو معنی شود لذیذ

عرفی چه خوش بود که چو بوسی کنم سوال


مانند بوسه بر لبش از می شود لذیذ